مدرسه شهید مصطفی خمینی چابهار

ساخت وبلاگ

امکانات وب

FreeCod Fall Hafez

-->-->-->

تعبیر خواب

 
 

-->-->-->-->-->-->-->-->-->

فال انبیاء

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ همينكه رسول اكرم و اصحاب و ياران از مركبها فرود آمدند و بارها را بر زمين نهادند، تصميم جمعيت بر اين شد كه براى غذا گوسفندى را ذبح وآماده كنند. يكى از اصحاب گفت : (( سر بريدن گوسفند با من )) . ديگرى : (( كندن پوست آن با من )) . سومى : (( پختن گوشت آن با من )) . چهارمى : ... رسول اكرم : (( جمع كردن هيزم از صحرا با من )) . جمعيت : (( يا رسول اللّه ! شما زحمت نكشيد و راحت بنشينيد، ما خودمان با كمال افتخار همه اين كارهارا مى كنيم )) . رسول اكرم : (( مى دانم كهشما مى كنيد، ولى خداوند دوست نمى دارد بنده اش را در ميان يارانش با وضعى متمايز ببيند كه براى خود نسبت به ديگران امتيازى قائل شده باشد )) (6) . سپس به طرف صحرا رفت و مقدار لازم خار و خاشاك از صحرا جمع كرد و آورد. مدرسه شهید مصطفی خمینی چابهار...
ما را در سایت مدرسه شهید مصطفی خمینی چابهار دنبال می کنید

برچسب : گوش به دعاى مادر,در محضر قاضى,درخت خرما, نویسنده : محمد رئیسی mostafakhomini بازدید : 194 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1391 ساعت: 0:33

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ در آن ايام ، شهر كوفه مركز ثقل حكومت اسلامى بود. در تمام قلمرو كشور وسيع اسلامى آن روز، به استثناى قسمت شامات ، چشمها به آن شهر دوخته بود كه چه فرمانى صادر مى كند و چه تصميمى مى گيرد. در خارج اين شهر دو نفر، يكى مسلمان و ديگرى كتابى (يهودى يا مسيحى يا زردشتى ) روزى در راه به هم برخورد كردند. مقصد يكديگر را پرسيدند، معلوم شد كه مسلمان به كوفه مى رود و آن مرد كتابى در همان نزديكى ، جاى ديگرى را در نظر دارد كه برود. توافق كردند كه چون در مقدارى از مسافت راهشان يكى است با هم باشند و با يكديگر مصاحبت كنند. راه مشترك ، با صميميت ، در ضمن صحبتها و مذاكرات مختلف طى شد. به سر دوراهى رسيدند، مرد كتابى با كمال تعجبمشاهده كرد كه رفيق مسلمانش از آن طرف كهراه كوفه بود نرفت و از اين طرف كه او مى رفت آمد. پرسيد: مگر تو نگفتى من مى خواهم به كوفه بروم ؟ چرا. پس چرا از اين طرف مى آيى ؟ راه كوفه كه آن يكى است . مى دانم ، مى خواهم مقدارى تو را مشايعت كنم . پيغمبر ما فرمود: (( هرگاه دو نفر در يك راه با يكديگر مصاحبت كنند، حقى بر يكديگر پيدا مى كنند )) ، اكنون تو حقى بر من پيدا كردى . من به خاطر اين حق كه به گردن من دارى مى خواهم چند قدمى تو را مشايعت كنم . و البته بعد به راه خودم خواهم رفت . اوه ! پيغمبر شما كه اين چنين نفوذ و قدرتى در ميان مردم پيدا كرد و به اين سرعت دينش در جهانرايج شد، حتما به واسطه همين اخلاق كريمه اش ‍بوده . تعجب و تحسين مرد كتابى در اين هنگام به منتها درجه رسيد كه برايش ‍ معلوم شد، اين رفيق مسلمانش ، خليفه وقت (( على بن ابيطالب عليه السلام - )) بوده . طولى نكشيد كه همين مرد، مسلمان شد و در شمار افراد مؤمن و فداكار اصحاب على عليه السلام قرار گرفت. مدرسه شهید مصطفی خمینی چابهار...
ما را در سایت مدرسه شهید مصطفی خمینی چابهار دنبال می کنید

برچسب : خواهش دعا,رسول اكرم و دو حلقه جمعيت,مسلمان و كتابى,مردى كه اندرز خواست, نویسنده : محمد رئیسی mostafakhomini بازدید : 175 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1391 ساعت: 0:31

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ رسول اكرم (ص ) وارد مسجد (مسجد مدينه (1) ) شد، چشمش به دو اجتماعافتاد كه از دو دسته تشكيل شده بود و هر دسته اى حلقه اى تشكيل داده سرگرم كارى بودند: يك دسته مشغول عبادت و ذكر و دسته ديگر به تعليم و تعلّم و ياد دادن و ياد گرفتن سرگرم بودند، هر دو دسته را از نظر گذرانيد و از ديدن آنها مسرور و خرسند شد. به كسانى كه همراهش بودند روكردو فرمود: (( اين هر دو دستهكار نيك مى كنند و بر خير و سعادتند )) . آنگاه جمله اى اضافه كرد: (( لكن من براى تعليم و دانا كردن فرستاده شده ام )) ،پس خودش به طرف همان دسته كه به كار تعليم و تعلّم اشتغال داشتند رفت و در حلقه آنها نشست مدرسه شهید مصطفی خمینی چابهار...
ما را در سایت مدرسه شهید مصطفی خمینی چابهار دنبال می کنید

برچسب : غزالى و راهزنان, نصيحت زاهد,نماز عيد, نویسنده : محمد رئیسی mostafakhomini بازدید : 204 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1391 ساعت: 0:22

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ شخصى با هيجان و اضطراب ، به حضور امام صادق عليه السلام آمد و گفت : در باره من دعايى بفرماييد تا خداوند به من وسعت رزقى بدهد كه خيلى فقير و تنگدستم . امام : (( هرگز دعا نمى كنم )) . چرا دعا نمى كنيد؟ (( براى اينكه خداوند راهى براى اين كار معين كرده است ، خداوند امر كرده كهروزى را پى جويى كنيد و طلب نماييد. اما تو مى خواهى در خانه خود بنشينى و با دعا روزى را به خانه خود بكشانى ! مدرسه شهید مصطفی خمینی چابهار...
ما را در سایت مدرسه شهید مصطفی خمینی چابهار دنبال می کنید

برچسب : گوش به دعاى مادر,در محضر قاضى,درخت خرما, نویسنده : محمد رئیسی mostafakhomini بازدید : 219 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1391 ساعت: 0:20

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ قافله چندين ساعت راه رفتهبود. آثار خستگى در سواران و در مركبها پديد گشته بود. همينكه به منزلى رسيدند كه آنجا آبى بود، قافله فرود آمد. رسول اكرم نيزكه همراه قافله بود، شتر خويش را خوابانيد و پياده شد. قبل از همه چيز، همه در فكر بودند كه خود را به آب برسانند و مقدمات نماز را فراهم كنند. رسول اكرم بعد از آنكه پياده شد، به آن سو كه آب بود روان شد، ولى بعد از آنكه مقدارى رفت ، بدون آنكه با احدى سخنى بگويد، به طرف مركب خويش بازگشت . اصحاب و ياران با تعجب با خود مى گفتند آيا اينجا را براى فرود آمدن نپسنديده است و مى خواهد فرمان حركتبدهد؟! چشمها مراقب و گوشها منتظر شنيدن فرمان بود. تعجب جمعيت هنگامى زياد شد كه ديدند همين كه به شتر خويش رسيد، زانوبند را برداشت و زانوهاى شتر را بست و دو مرتبه به سوى مقصد اولى خويش روان شد. فريادها از اطراف بلند شد: (( اى رسول خد! چرا ما را فرمان ندادى كه اين كار را برايت بكنيم و به خودت زحمت دادى و برگشتى ؟ ما كه با كمالافتخار براى انجام اين خدمت آماده بوديم )) . در جواب آنها فرمود: (( هرگز از ديگران در كارهاى خود كمك نخواهيد و به ديگران اتكا نكنيد ولو براى يك قطعهچوب مسواك باشد. مدرسه شهید مصطفی خمینی چابهار...
ما را در سایت مدرسه شهید مصطفی خمینی چابهار دنبال می کنید

برچسب : داستان یاران غار, نویسنده : محمد رئیسی mostafakhomini بازدید : 205 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1391 ساعت: 0:12